خوشبختی، آرامش، شادی وچیزهای دیگه

سه‌شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۵

یه آغوش مجانی

امروز یک کلیپ خیلی قشنگ دیدم که لینکش و برات آخر حرفهام میزارم که ببینی، اسمش" آغوش مجانی"بود. (بعضی چیزا رو که ترجمه می کنی، مزه اش از بین میره).کلیپ رو که دیدم ، خیلی دلم گرفت. دیدم این کلیپ و همه جای دنیا میتونی بسازی، احساس خوب صلح و دوست داشتن و همه جای دنیا میتونی نشون بدی اما نه تو کشور زیبای من.کشوری که همیشه اسمش، خاکش، یادش بهم احساس غرور میده.شاید یه غرور کاذب در مورد گذشته ای که من اصلاً توش نبودم ، اما 27 ساله که میگم : ما 3000 سال پیش این بودیم.. اون بودیم... اما آلان چی هستیم.. سردرگم ، غمگین ، افسرده و مالامال از عقده های ریز و درشتی که به مرور زمان سر باز میکنه. یاد شعر فروغ می افتم که میگه:
دلم برای باغچه میسوزد
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست
. حالا کشور من ، مردم من ، همه و همه شدن مثل باغچه فروغ، آروم آروم داریم از خاطرات سبز خالی میشیم بدون اینکه بدونیم.
فرض کن ، یه مانتوی مشکی پوشیدی ، ساده، مثل همونی که دانشگاه میپوشیدی، همون جوری هم ساده ، بدون آرایش و البته خوشگل و مهربون. البته اینجا نمیخوام رو خوشگلی و زیبایی تاکید کنم. خوب ... حالا وایسادی(ایستادی) وسط مرکز خرید ونک یا همون پاساز ونک... یه پوستر گرفتی دستت که روش نوشتی ،آغوش مجانی!!!!چه اتفاقی می افته؟؟؟یعنی می خوای خیلی معمولی و ساده ، اما با مهربونی ،مردمت رو بغل کنی.. فقط بغلشون کنی و نشون بدی که هستی، برای همشون... ترک ، لر ، شیرازی،افغانی... آره همون افغانیهایی که به زبون ما صحبت میکنن و ما در کمال نامردی 27 ساله بهشون هر تهمتی رو زدیم... فکر میکنی بتونی آغوشت و باز کنی و یه افغانی رو بغل کنی؟حالا از افغانی که بگذریم، یه ایرانی رو چطور میشه بغل کرد؟ صحنه رو مجسم کن.... همه دارن نگاهت میکنن... خیابان ونک .... نزدیک مرکز خرید..... ساعت 11 صبح
خیلی چیزامیشنوی و میبینی....... متلک میگن ،.......نگاهت میکنن،ریزریز مخندن ، با انگشت نشونت میدن،حرفهایی میزنن که تا بناگوشت سرخ بشی و در نهایت یامردم میزننت یا پلیس خو ب و مهربون!! ، یا نه، فکر میکنی بدون ترس و دلهره و عقده و حرف میان(می آیند)و بغلت می کنن و حس خوب آرامش و بهت میدن؟
آره؟ فکر میکنی بشه؟عمراً.... شاید 1000سال طول بکشه.. نه اینکه نخواهند ، شاید خیلیهاهم دلشون بخواهند که بی آیند وبغلت کنن
اما نمی تونن.... میدونی چرا؟ چون محدودن ، از همه نظر محدودن. چه اونی که بهت متلک بگه ، اونی که بهت بخنده ، اونی که فحشت بده. همه از بچگی توی گوششون خوندن ، نکن، نخند ، نگو ، نرو.... عیبه، زشته... هیچ چیزی رو بمانگفتن بکن قشنگه ، خوبه.... در واقع ما خوبیها رو از اونجایی شناختیم که بد نبودن.حیف.... حیف
حیاط خانه ما گیج است
من از زمانی
که قلب خود را گم کرده است می ترسم
من از تصور بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم
من فکر میکنم ...من فکر میکنم
من فکر میکنم
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود

سه‌شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۵

نوشتن تو یه دنیا ارزش داره

سلام
آره راست می گی من همه ی اینا رو گفنم
بازم راست می گی. به روز کردن سخته. شراکت سخته. و کلا نوشتن سخته
البته به نظر من تو خیلی استعداد خوبی در رسوندن منظورت داری.همیشه خیلی خوب حرف می زنی.
کلمه ها رو سنجیده و به جا انتخاب می کنی و توی توصیف صحنه ها خیلی با استعدای.
به خصوص وقتی که می خوای یه آدمی رو ضایع کنی:))))))))))) مثل اون دربونی که گفته بود تو یه پلی بودی برای رسیدن به یکی دیگه
خب. اول لینکه اینجا نیاید بشه مایه ی عذاب من و تو.هر موقع که چیزی داشتی برای نوشتن بیا اینجا
دوم اینکه تو آزادی هر چی می خوای بنویسی.من اگه مخالف باشم یا هر نظری داشته باشم ، همین جا بدون هیچ ملاحظه ای نظرم رو می نویسم. تو هم می تونی همین کارو بکنی:) چون ما ادمهای باز و با جنبه ای هستیم. حداقل ظاهرا
راستش قرار نیست ما اینجا برای دیگران بنویسسم. ما برای دل خودمون و نهایتا دل همدیگه می نویسیم. حالا اگه یکی اومد و خوند، قدمش روی چشم. اما قرار نیست اینجا ملاحظه ای به خاطر مخاطب ها صورت بگیره
خیلی خوشحالم کردی که نوشتی.نوشت خیلی حسن داره..حتی برای خود آدم
این امتحان فردا رو که بدم ، تا یه هفته یه کم سرم خلوت می شه.
فعلا میرم. اما دفعه ی بعد با دست پر بر می گردم

دوشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۵

شراکت

به روز کردن یه وبلاگ ، اون هم بعد از پنج شش ماه کار سختیه.اولا به خاطر اینکه، وبلاگ مال خودت نباشه! دوم اینکه بهت توصیه شده باشه که اگر در مورد سکس یا ماههای شمسی ، میلادی و قمری بنویسی حتماًحتماً مطلبت ویرایش میشه و از همه بدتر اینک تا حالا تجربه نوشتن یه خاطره یا یه انشای درست و حسابی هم نداشتی ، چه برسه به وبلاگ! و مهمتراز همه اینکه ، با کسی اینجا رو شریک باشی !! یعنی چون من و دوستم ازخیلی جهات ، که بعداً خیال دارم در موردش بنویسم ، همفکر هستیم ، تصمیم گرفتیم برای بسط و ترویج افکارمون اینجا رو با هم شریکی بنویسیم... با این تفاوت که من فکر میکنم نوشتن در موردموضوعات سکسی و یا اینکه متولدین هر ماهی چه محاسن یا معایبی دارن نه تنها اشکالی نداره، بلکه خیلی هم به درک ما در ارتباط با دیگران کمک میکنه ، اما همیشه همه شرکا که سر همه چیز با هم توافق ندارن، ما هم مثل اونا