خوشبختی، آرامش، شادی وچیزهای دیگه

چهارشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۶

یاد ایامی

یادته کلاسهامون و جیم میزدیم میرفتیم جردن بستنی نسکافه ای میخوریم ؟(جردن که میگم یاد مامان اون دوستت می افتم که میگفت :"من 25 ساله که جردن میشینم وعطر کنزو میزنم"که البته من هیچ وقت ربط اینها رو بهم نفهمیدم)هی هم به من میگفتی اینقدر موقع بستنی خوردن سر وصدا در نیار؟ یادته صبح های زمستون که پوستمون از سرما گزگز میکرد و نوک دماغمون یخ زده بود و سرخ شده بود میگفتی اول بریم یه چایی بگیریم با کیت کت بعد بریم سر کلاس؟
کلاس اقتصاد و یادته؟ کنفرانسمون و چی؟ سر کلاس جمعیت شناسی
یادته یه روز جمعه صبح عین چند بی خانمان رفتیم پارک نیاوران صبحانه بخوریم عین دخترهای دیوونه !!!؟یادته رفتیم سفر؟؟؟؟ یادته دوش سرد گرفتم همون شب اول سرما خوردم؟ یادته اون چادری و که سرم کردم؟ چادر بود یا ملافه؟گفتین اگر دختر چادری بودی حتما ترشیده بودی!یادته از اتوبوس تهران جا موندیم؟چقدر زدیم و رقصیدیم تو ماشین پسر شوکت تا به اتوبوس رسیدیم....جنوب و چی؟؟؟ یادته اون آقاهه که سیب و نون میخورد یا سیب و سس و می پیچوندیم میرفتیم تا صبح تاپ بازی توی پارک؟؟ یادته شبها به چه ذوقی تو اون شهر بندری تا صبح بیدار میموندیم الکی؟ یادته چقدر غصه خوردیم که نرفتیم آبادان؟ روز فارغ التحصیلی و یادته؟ یادته لباسشو نپوشیدی و فقط با کلاهش عکس گرفتی؟؟؟
چقدر دلم تنگه اون روزاست.... عکس همتون و زدم روی یخچالم! از اونجایی که هنوز شکمو هستم این تنها جاییه که روزی چند بار میتونم ببینمتون و یاد اون وقتها کنم...هنوز نمیدونم چی شد که یهو پخش شدیم ... زمان ؟فارغ التحصیلی؟کار؟استقلال؟ آینده؟ چی بود و نمی دونم فقط میدونم خیلی دلتنگ اون روزام...خیلی

1 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی